سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
راز افرینش
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» عشق از نظر معلمان

عشق یک تنفس آسمانی از هوای بهشت است.


آدمی دایره نیست که یک کانون داشته باشد، بیضی است و دارای دو


کانون، یک کانونش افعال است و کانون دیگرش افکار.


خدا منتهای عظمت عالم خلقت است، عشق منتهای عظمت آدمی.


وقتی که قلب خشک شود، چشم نیز خشک می شود.


دوست داشتن یک موجود ، شفاف کردن اوست


*****
 
عشق از گیاه عشقه گرفته شده است عشقه


گیاهی است که به دور درخت می پیچد و از عصاره درخت می نوشد اما

درخت با پژمرده شدن ان گیاه نیز نابود می شود و عشق در عرفان یعنی

گذشتن از من برای رسیدن به خود

Image hosting by TinyPic

                                                

 عشق


از نظر معلم زیست: عشق میکروبی است که از راه چشم وارد


 می شود و به قلب سرایت میکند.


از نظر معلم شیمی: عشق تنها اسیدی است که به قلب اثر میکند.


از نظر معلم دینی: عشق یک موهبت الهی است که خدا برای بندگانش هدیه


 کرده است.


از نظر معلم ریاضی: نسبت تابع عشق به تابع عقل مثل نسبت صفر است به یک.


از نظر معلم فیزیک: جوان مانند آهنربایی است که هر عشقی را به طرف خود جذب می

کند.


از نظر معلم ادبیات: عشق باید مثل عشق لیلی و مجنون پاک باشد.


از نظر معلم ورزش: عشق مثل توپ فوتبال است که به دروازه هر قلبی اصابت می کند.


از نظر معلم جغرافی: عشق مانند مثلث برمودا می باشد که انسان تا به آن می رسد خود

را گم می کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 1:37 عصر )

»» مناجات را یا نه ای

ای خدا Hard دلم Format مکن .................................... Filed من را خالی از برکت مکن

Option غم را خدایا On مکن ........................................ File اشکم را خدایا Run مکن

Deltree کن شاخه های غصه را .................................. سردی و افسردگی هر سه را

Jumper شادی بیا تا Set کنیم ..................................... سیستم اندوه را Reset کنیم

نام تو Password درهای بهشت ................................ آدرس Email سایت سرنوشت

ای خدا روز ازل Cad داشتی .................................... Mouse بود اما مگر Pad داشتی

که چنین طرح 3D می زدی ...................................... طرح خود بر روی CD می زدی

تا نیفتد Bug در اندیشه مان ................................... تا که ویروسی نگردد ریشه مان

ای خدا بر ما ایمن فرست ......................................... بهر دلهای پر آتش Fan فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم .................................... Help می خواهم که F1 می زنم

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 1:25 عصر )

»» وقتی دلتنگی

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره

وقتی نا امید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی

وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیارکسی رو که به صدات محتاجه

وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی قلبت یه کلبه ساخته

وقتی جایی نشستی که کنارت خالی بود به یاد بیار کسی رو که دوست داره همیشه کنارت باشه

بدنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یک روز تیره رو روشن کرد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 1:13 عصر )

»» ادمک اخر د نیاست !

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که بزرگش خاندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است

فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبخ فردا به شبت نیست که نیست

تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه که یادت دادم

پر زدن نیست که در جاست بخند

آدمک نغمه آغازنخوان

به خدا آخر دنیاست بخند 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 1:6 عصر )

»» ماهی

ماهی

ماهی شده بود باورش؛ 

 تور اگه بندازن سرش؛ 

 میشه عروس ماهی‌ها؛ 

 شاه ماهی میشه همسرش؛ 

 ماهیه باورش نبود؛ 

 تور اگه بندازن سرش؛ 

 نگاه گرم ماهی‌گیر؛ 

 میشه نگاه آخرش!!! 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 1:3 عصر )

»» چرا ادما نگرا نند ؟

تا دیر نشده توبه کنیم وبه خدا برگردیم

نگرانی

چرا ادمها این قدر نگرانند ؟

ادمها همیشه خدا مشکلاتی دارند و بابت این مشکلاشون نگران می شن ! این مشکل ها رو می تونی حل بکنی یا نمی تونی؟

اگه می تونی پس چرا نگرانی ؟؟

اگه نمی تونی.... یا می تونی فراموشش کنی یا نمی تونی ؟ اگه می تونی پس چرا نگرانی؟؟

اگه نمی تونی.... دو حالت داره .. یا دست خودته یا دست دیگران...

اگه دست خودته که با نگرانی کار پیش  میره ؟ پاشو... این تن نازنین  و این مغز پر از فسفر را به کار بنداز.... پاشو بهانه در نیار ..

اگه دست خودت نبود چی ؟ اگه دست خودت نیست و دست دیگرانه ! نگرانی تو دردی رو دوا می کنه ؟ به صرف نگرانی تو  که مسئله حل نمی شه  ! می شه ؟؟!!.. پس باید باز دنبال چاره باشی ..

اما گاهی بعضی مشکلات .. نه دست خودته ... نه دست دیگران....

مثل وقتی که مریض می شی ...

ادمها فقط وقتی مریض می شن .. شاید نگران شن .. چون دست کیه .. خوب شدنشون...؟؟؟

دست خودشه ؟ دست دکتر ها ... دست ...؟؟؟

اما همین هم دو حالت داره :

اینکه خوب می شی یا نمی شی !

اگه خوب میشی .. پس چرا نگرانی ؟؟

اما اگه خوب نمی شی .... یا می میری  یا نمی میری !  اگه نمی میری .. پس  چرا نگرانی ؟؟  یادت باشه که یادم مونده زندگی از هر چیز دیگر بهتر است! یادم مونده وقتی یادم رفت زنده ام  به چشمان حیوانی که به قتلگاه می رود زل بزنم  تا معنا بودن را بفهمم!

اما اگه نمی میری ... دو حالت داره ...

اگه می ری بهشت .. پس چرا نگرانی ؟؟

اگه می ری جهنم  خب توبه کن و به خدا توکل کن انشا ءالله میری بهشت

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 12:57 عصر )

»» هر کجا باشم مال من است

هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟
من نمی دانم
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باید باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون"است.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را.
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گره ذایقه را باز کنیم.
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ.
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ ، این همه سبز.
صبح ها نان و پنیرک بخوریم.
و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام.
و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت.
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاخته ها بی بعدند.
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
و بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت.
و اگر خنج نبود ، لطمه میخورد به قانون درخت.
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت.
و بدانیم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون می شد.
و بدانیم که پیش از مرجان خلائی بود در اندیشه دریاها.
و نپرسیم کجاییم،
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را.
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست.
و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است.
و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی، چه شبی داشته اند.
پشت سر نیست فضایی زنده.
پشت سر مرغ نمی خواند.
پشت سر باد نمی آید.
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است.
پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است.
پشت سر خستگی تاریخ است.
پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سر دسکون می ریزد.
لب دریا برویم،
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب.
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم.
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
(دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین،
می رسد دست به سقف ملکوت.
دیده ام، سهره بهتر می خواند.
گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است.
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.
و فزون تر شده است ، قطر نارنج ، شعاع فانوس.)
و نترسیم از مرگ
(مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید.
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ - گلو می خواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
گاه در سایه است به ما می نگرد.
و همه می دانیم
ریه های لذت ، پر اکسیژن مرگ است.)
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر های صدا می شنویم.
پرده را برداریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد.
بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
بگذاریم غریزه پی بازی برود.
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.
چیز بنویسد.
به خیابان برود.
ساده باشیم.
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.
کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ،
کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای "هستی".
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 12:41 عصر )

»» اگه اخرین مسافرم

اگه آخرین مسافر . اگه آخرین سوارم
اگه آخرین سوار جاده های انتظارم
اگه در حال فرارم . اگه باخته در قمارم
اگه موجی بی قرارم . اگه ساحلی ندارم
هنوزم من آخرین تیر . توی ترکش بهارم
منتظر باید بمونم . زنده ام از انتظارم
انتظارم فقط اینه . که به جای قهر و کینه
من صدای عشق باشم . از مدینه تا مدینه
آخرین صدای عاشق . شرح ماجرای عاشق
منم و صدای خستم . نی بینوای عاشق
جاده ام تا ابدیت . به تنم غبار غربت
کوله بار من روایت . از نیستان شکایت
اگه دل . سنگ زمین بود . حرف من کی دلنشین بود
عشق به من گفت که بخونم . که صدای آخرین بود
عشق به من گفت که بخونم . منتظر باید بمونم
حرفشو به گوش دنیا . به همه جا برسونم
اگه آخرین مسافر . اگه آخرین سوارم
اگه آخرین سوار جاده های انتظارم
میدونم صدایم غمینه . حنجره ام زخمی ترینه
اما از دولت عشقه . که صدام به دل میشینه
انتظارم فقط اینه . که به جای قهر و کینه
من صدای عشق باشم . از مدینه تا مدینه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 12:34 عصر )

»» ایستگاه دعا

یک نفر دلش شکسته بود
توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتتظر،ولی دعای او
دیر کرده بود
او خبر نداشت که دعای کوچکش
توی چار راه آسمان
پشت یک چراغ قرمز شلوغ
گیر کرده بود
*
او نشست و باز هم نشست
روزها یکی یکی
از کنار او گذشت
*
روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود
هیچ کس
از مسیر رفت و آمد دعای او
با خبر نبود
*
با خودش فکر کرد
پس دعای من کجاست؟
او چرا نمی رسد؟
شاید این دعا
راه را اشتباه رفته است!
پس بلند شد
رفت تا به آن دعا
راه را نشان دهد
رفت تا که پیش از آمدن برای او
دست دوستی تکان دهد
رفت
پس چراغ چار راه آسمان سبز شد
رفت و با صدای رفتنش
کوچه های خاکی زمین
جاده های کهکشان
سبز شد
*
او از این طرف، دعا از آن طرف
در میان راه
باهم آن دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند
*
برفها کم کم آب می شود
شب ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی رفته رفته توی راه مستجاب  می شود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 12:24 عصر )

»» خدای من توفیقم ده تا

   الهی
توفیقم ده که بیش ازطلب همدردی، همدردی کنم
 بیش ازآنکه مرابفهمند دیگران رادرک کنم
بیش ازآنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرادرعطاکردن است که میستانیم ودربخشیدن است که بخشیده
 میشویم ودرمردن است که حیات ابدی می یابیم.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » انسان مقدس ( جمعه 86/3/25 :: ساعت 12:21 عصر )

<      1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سخن بزرگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 22
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 15855
» درباره من

راز افرینش
انسان مقدس
وحضور شما را به این وبلاگ گرامی میدارم به نام خداوندغفار که ما را افرید وتنها نگذاشت این وبلاگ فقط برای خداست خدایی که از همه برام عزیز تره من این وبلاگ رو به وجود اوردم تا به خدا بگم که عاشقشم و دوستش دارم خدایا من بدون تو میمیرم دستم رو بگیر

» پیوندهای روزانه

جمکران [190]
حزب الهی مدرنیته [132]
تا صبح انتظار [168]
او می اید [168]
خاطرات پسر ایرونی [62]
[آرشیو(5)]

» آرشیو مطالب
دوستت دارم
ماهی میشه باورش
هر کجا باشم مال من است
بهار 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب